تلاش کردهایم تا عدهای از زنان پیشگام فمنیست را در عرصه ادبیات به ویژه رمانهای داستانی، بیشتر بشناسیم.
در یاددداشت زیر تلاش کردهایم تا عدهای از زنان پیشگام فمنیست را در عرصه ادبیات به ویژه رمانهای داستانی، بیشتر بشناسیم. شاید حالا لیست این زنان به تعداد تمام نویسندههای زن برسد، اما ما کمی عقبتر میرویم. جایی که اسم “او” روی جلد کتابی نمیدرخشید و جایی در قفسههای کتابخانه نداشت.
ژرژ ساند (1876-1804)، نویسنده پرکار فرانسوی، روزنامه خود را درست در زمان انقلاب فرانسه در سال 1848 برای انتشار دیدگاه های مترقی و جامعه گرای خود راه اندازی کرد. زنان در آن زمان هیچ حقوق قانونی نداشتند و او شدیدا احساس می کرد که تحت چنین شرایطی، هیچ جامعه ای نمی تواند پیشرفت کند.
ژرژ ساند از پوشیدن لباس مردانه، سیگار کشیدن در اماکن عمومی، سفر کردن به تنهایی و داشتن معشوقههای فراوان، لذت میبرد. مسائلی که برای زنان هم عصر او ناپسند و خلاف عرف، شمرده میشد.
اگرچه او منتقدان زیادی داشت، اما به اندازه کافی در برابر آن ها جدیت و اعتماد به نفس خود را حفظ کرده بود و در نهایت، تعداد زیادی او را تحسین میکردند. اگرچه کتابهای ترجمه شده او به زبان انگلیسی، به طور گسترده خوانده نمیشوند، اما ارزش دارد که او را به خاطر شیوهی بیباکانهای که زندگی میکرد و دوست داشت و مینوشت، بشناسید.
لوئیزا می آلکات (1888 – 1832) حقوق زنان را ترویج میکرد و زمانی که پشت میز تحریر خود نبود، برای گرفتن حق رای زنان مبارزه میکرد. او به حق خود برای نوشتن و کسب درآمد از حرفهاش، اعتقاد داشت.
نماینده دیدگاه او شخصیتهای اصلی کتابهایش بودند، زنان جوان قدرتمندی که از زندگی، چیزی فراتر از ازدواج و بچه دار شدن میخواستند. جمله ای که در یکی از رمان های او دیده می شود و او شدیدا به این دیدگاه باور دارد: “هیچ چیز برای یک زن مصمم غیرممکن نیست.”
اگرچه شخصیت داستانی جو مارچ به خاطر ازدواج قراردادی و اداره مدرسه کمی ناامید شده بود، اما جاه طلبی او برای نویسنده شدن الهام بخش تعدادی از نویسندگان زن واقعی بود.
کیت شوپن (1904 – 1850) نویسنده آمریکایی بود که پس از مرگ تقریباً فراموش شده، اما اکنون به عنوان یکی از پیشگامان ادبیات فمینیستی قرن بیستم مورد تحسین قرار میگیرد. او در داستانهای خود بر روی مبارزات زنان برای ایجاد هویت خاص، بهویژه در چارچوب محدودیتهای سفت و سخت فرهنگ جنوب ایالت متحده، تمرکز کرده است.
“بیداری“، در سال 1899 پس از انتشار مورد حمله انتقادی قرار گرفت و به طور گستردهای فروش آن در کتابفروشیها ممنوع شد.
شارلوت پرکینز گیلمن (1935 – 1860) نویسنده آمریکایی ادبیات داستانی و غیرداستانی بود که به خاطر آثار فمینیستیاش که در آن ها بر روی رفتار برابر، عدالت خواهی و احترام به زنان تاکید میشد، مورد تحسین قرار گرفته است.
رمان شبه بیوگرافی او به نام “کاغذ دیواری زرد“، از زنی میگوید که به دلیل افسردگی از هرگونه فعالیت خلاقانه منع شده است. این امر او را به جنون نزدیک می کند.
سه جلد از رمانهای فمینیستی آرمان گرایانه گیلمن که اولین جلد آن با هرلند شروع میشود، و همچنین رسالهاش در مورد زنان و اقتصاد، جلوتر از زمان خود بودند. در سال 1994 از او در تالار مشاهیر ملی زنان استقبال شد و به عنوان یکی از تأثیرگذارترین زنان قرن بیستم معرفی شد.
مایلز فرانکلین (۱۹54 – ۱879) رماننویس و فعال فمینیست استرالیایی بود. شغل شگفت انگیز من (1901)، شناخته شده ترین اثر او، و همچنین اولین رمان او بود که داستان دختر نوجوانی را روایت میکند که در استرالیا بزرگ شده و به عنوان شخصی که دوست ندارد محدودیت داشته باشد، مشتاق رهایی و آزادی است.
خود فرانکلین زمانی که این کتاب چالش برانگیز و لذت بخش را نوشت، نوجوان بود. شخصیت اصلی، به نام سیبیلا، چنین میگوید:
“ضربه بزرگی به من وارد شد از اینکه فقط مردان بودند که توانستند دنیا را به نفع خودشان تغییر دهند و بر سرنوشت خود غلبه کنند، در حالی که زنان، به بیان استعاری، مجبور بودند با دستهای بسته و قفل شده بنشینند و صبورانه رنج بکشند چراکه امواج سرنوشت، آنها را به این طرف و آن طرف میکشاند و بی رحمانه به آنها صدمه میزد بدون آن که کمی رحم داشته باشد“.
در سال 1906، او به ایالات متحده نقل مکان کرد تا با اتحادیه ملی انجمن زنان آمریکا همکاری کند و پس از بازگشت به سرزمین مادری خود به فعالیت در زمینه های اجتماعی ادامه داد.
ویرجینیا وولف (1882-1941) به حق و اختیار زنان برای نوشتن و شنیده شدن اعتقاد داشت. اگرچه ممکن است بسیاری از رمانهای او به خودی خود، فمینیستی تلقی شوند اثر “اتاقی از آن خود”، یک موضع و چارچوب کلاسیک فمینیستی است.
او از زنان خواست که اجازه دهند صدایشان همانند نویسندهها شنیده شود و به ما یادآور شد که نویسندهها م واارث و هم مبتکر هستند. شاید این، معروفترین جمله او باشد: “یک زن برای نوشتن داستان باید پول و اتاقی برای خودش داشته باشد”، اما او همچنین به ما یادآوری کرد که “زن فوقالعاده به یک زن معمولی بستگی دارد.”
اکتاویا باتلر (2006-1947) به عنوان یک زن آفریقایی-آمریکایی در ژانر علمی تخیلی که تحت سلطه مردان سفیدپوست بود، موانع را از میان برداشت. به عنوان یک زن فمنیست، رمانهای او، از زنان قوی صحبت میکند که اغلب کسانی هستند که وظیفه نجات بشریت را بر عهده دارند. نیویورک تایمز، مک آرتور برنده جایزه را به عنوان نویسندهای توصیف کرده است که “رمانهای هیجانانگیز و اغلب مشکل سازش مسائل گستردهای از نژاد، جنسیت، قدرت و در نهایت معنای انسان بودن را کشف میکند و مورد بررسی قرار میدهد.”
حتی اگر عموماً اهل مطالعه ژانر علمی تخیلی نیستید، بهتر است اثر “وابستگی“ را بخوانید، که بیش از آن که علمی تخیلی باشد معمایی است.
پرل اس باک (1973 – 1892)، نویسنده آمریکایی پرکار داستانی و غیرداستانی بود. رمانهای او، در چین و در ایالات متحده، به بررسیهای دقیقی از نقشهای زنان می پردازد. او به عنوان مدافع حقوق بشر و به عنوان شخصی که بشردوست است، به مسائل جنسی، سیاسی و نژادی توجه کرده است.
در دورانی که به دختران میگفتند که جای زن در خانه است، او مینویسد: “یک زن باهوش، پرانرژی، تحصیلکرده را نمیتوان در محیط محصور، نگه داشت – حتی دیوارهای مزین شده با الماس و حریر- دیر یا زود برای آنها حکم یک سلول یا زندان را خواهد داشت.” مضامین فمینیستی اغلب در رمان های او گنجانده شده است.
سیمون دوبووار (۱۹86- ۱۹08) نویسنده، فیلسوف هستی گرا، فعال سیاسی، فمینیست و نظریهپرداز اجتماعی فرانسوی بود. ماندگارترین اثر او “جنسیت دوم” است که در سال 1949 منتشر شد. این اثر همچنان تا به امروز به عنوان یک موضع و چارچوب اساسی در مورد آزادی زنان و ظلم و ستم به آنها، خوانده میشود. این کتاب مملو از ایدههایی بود که در آن زمان رادیکال/افراطی به نظر میرسیدند.
“هیچ شخصی جز یک مرد که نگران نیرومندی و مردانگیاش است، در برابر زنان، مغرورتر، پرخاشگرتر یا تحقیرکنندهتر نیست.”
دوریس لسینگ (2013-1919) وقتی ازدواج کرد و صاحب فرزندانی خردسال شد، احساس کرد دیگر در نقش خود گرفتار شده است. این نوشتن بود که او را آزاد و رها کرد. دفترچه یادداشت طلایی (1962) رمان موفقیت آمیز او بود که توجه زیادی را در میان فمینیستهای موج دوم به خود جلب کرد.
او بعدها حتی به یک نماد در جنبش فمینیستی تبدیل شد و این کتاب به عنوان یک “انجیل فمینیستی” در نظر گرفته میشود. دوریس در سال 2007 موفق به دریافت جایزه نوبل نیز شد.
“گاهی وقتها من از زنها متنفر میشوم، از خودمان بدم میآید، و این به دلیل عدم فکر کردن ما در زمانی است که شرایط برایمان ایده آل است. ما تصمیم میگیریم وقتی به خوشبختی رسیدیم، فکر نکنیم.” لسینگ در مورد مسائل سیاسی که از نظر او مهم بود، صحبت کرده است؛ او مخصوصا علیه نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی خیلی صریح و واضح، مواضع خود را بیان کرده.
آدرین ریچ (2012-1929)، شاعر آمریکایی، سابقهای طولانی به عنوان یک رهبر ادبی داشت که آثارش ایده های جنبش فمینیستی موج دوم را بیان میکرده.
وایمن چنین بیان میکند: “ریچ از هر گونه تقسیم و جداسازی بین جنبه های هنری و سیاسی شعر خود امتناع می ورزد، چرا که او از هر دو جنبه برای کشف روابط اجتماعی در دنیایی که با هویت و خلاقیت زنانه خصومت دارد، استفاده میکند.” در تحلیل وایمن از رویای یک زبان مشترک اثر آدرین ریچ، بینش و درون بینی بیشتری در مورد نقطه نظرات ریچ در ادبیات فمینیستی وجود دارد.