بازخوانی رستاخیز، کتابی از لئو تولستوی
آخرین روزهای منتهی به پاییز برای من به بازخوانی اثری شاید کمتر خوانده شده از نویسنده معروف روسیه، لئو تولستوی، گذشت.
کتاب از نهایت خود شروع میشود. جایی که ما ردیف انسانها را پشت سر میگذاریم تا به اعدامگاه برسیم. حالا به گذشته برمیگردیم و زندگی زنی به نام ماسالاوا را میخوانیم:
“مادرش در ملکی بنده بود و شوهر نکرده بچهدار شده بود. این مادر با مادر خود، که دام بنده بود به سر میبرد، در ملک دو خواهر دوشیزه ماندهی مالک. این زن بیشوی هر سال بچهدار میشد و چنان که رسم روستاست، طفل را البته غسل تعمید میدادند. ولی او، طفل ناخواسته را که بیخ گیس و مزاحم کارش بود شیر نمیداد و طفل به زودی از گرسنگی میمرد.”
و بله آغازی تلخ و پایانی تلخ.
در ادامه دو دوشیزه سرپرستی از ماسالاوا را به عهده میگیرند و تلاش میکنند آیندهای بهتر را برای او بسازند. ماسالاوا تا زمان ورود دومین شخصیت داستان زندگی نسبتا خوبی داشت و بعد ورود پرنس ثروتمند به داستان! پرنس نخلیودوف که برای دیدن خالههایش آمده بود با ماسالاوای زیبا و جوان آشنا شد و عشقی به مدت یک شب و عواقب یک عمر.
“پیش از عزیمتش او را اغوا کرد و از راه به در برد و روز بعد اسکناسی صد روبلی در دستش نهاد و رفت. پنج ماه بعد از این ماجرا کاتیوشا (ماسالاوا) دریافت که باردار شده است.”
جریان زندگی برای او بسیار سخت و ناگوار پیش رفت پس از رانده شدن از خانه دو خواهر جای مناسبی برای کار پیدا نکرد و در نهایت به آخرین شغل ممکن روی آورد؛ روسپیگری.
و حالا خوانندگان از جایی وارد زندگی ماسالاوا میشوند که دوباره نخلیودوف با او روبرو میشود. این بار نه با دختری جوان بلکه با روسپیای متهم به قتل! نخلیودوف نیز باید رای بر گناهکاری یا بیگناهی او دهد..
بیایید در دوباره خوانی این کتاب با ما همراه باشید و ببینیم این احساس گناه و این از دست رفتن زندگی زنی بیگناه به چه سرانجامی میرسد.
رستاخیز را سروش حبیبی ترجمه و نشر نیلوفر چاپ کرده است.